خرید کتاب یادت باشد: زندگینامه شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی – اثر محمدرسول ملاحسنی
برایش صبحانه آماده کردم؛ برگشت رو به من گفت: “آخرین صبحانه را با من نمیخوری؟!”
خیلی دلم گرفت، گفتم: “چرااینطوری میگی؟ مگه اولین باره میری ماموریت؟”
موقع رفتن به من گفت: “فرزانه سوریه که میرم بهت زنگ بزنم، بقیه هم هستن، چهطوری بگم دوستت دارم؟ بقیه که میشنون من از خجالت آب میشم بگم دوستت دارم.”
به حمید گفتم: “پشت گوشی بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم”. قرار گذاشتیم به جای دوستت دارم پشت گوشی بگوید یادت باشه!
خوشش آمده بود، پلهها را میرفت پایین بلند بلند میگفت: “فرزانه یادت باشه!”
من هم لبخند میزدم میگفتم: “یادم هست!”